چونک خرگوش از رهایی شاد گشت

 سوی نخچیران دوان شد تا به دشت

خرگوش به محض رهایی شادمان بسوی نخچیران شتابان تا دشت حرکت نمود

***************************************

شیر را چون دید در چه. کشته زار

چرخ می زد شادمان تا مرغزار

 

خرگوش وقتی از سقوط شیر در ته چاه اطمینان حاصل نمود سماع و چرخ مسرورانه ای تا مرغزار براه انداخت

 

***********************

دست می‌زد چون رهید از دست مرگ

 سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ

 

رقص و کف زدن خرگوش حاصله از  نجات از چنگال مرگ شبیه رقص شاخ و برگ درختان مینمود

**************************************

شاخ و برگ از حبس خاک ازاد شد

سر براورد و حریف باد شد

 

شاخ و برگ نباتات به محض جوانه زدن و تولد از عالم خاکی زیر زمین در واقع با این ازادی حریف جدیدی بنام باد پیدا نمود

 

*************************

برگها چون شاخ را بکشافتند

 تا به بالای درخت اشتافتند

 

برگها به هنگام شکافتن ساقه درختان شتابان تا اوج درخت می روند

*****************************

با زبان شطا شکر خدا

می سراید هر بر و برگی جدا

 

در حقیقت تولد هر بروی نشانه سپاسگزاری از خالق هستی است

***********************************

که بپرورد اصل ما را ذواعصا

تا درخت استغلظ آمد و استوی

 

****************************

جانهای بسته اندر آب و گل

 چون رهند از آب و گلها شاددل

 

ارواح زندانی در کالبد جسمانی انسان به محض رهایی خرسند شوند

***********************************

در هوای عشق حق رقصان شوند

همچو قرص بدر .بی نقصان شوند

 

ارواح عاشق معبود حقیقی سماع عارفانه دارند و همچون قرص کامل ماه شب چهاردهم هیچگاه کاستی ای ندارن

****************************

شیر را خرگوش در زندان نشاند

 ننگ شیری کو ز خرگوشی بماند

 

شیر بوسیله حیله خرگوش در چاه گرفتار شد و نفرین بر چنین شیری

***************************

 

در چنان ننگی و انگه این عجب

فخر دین خواهد که گویندش لقب

 

عجیب تر از تمام این موضوعات ادعای سرامدی دیانت را نیز داشتن است

 

***********************

ای تو شیری در تک این چاه فرد

 نقش چون خرگوش خونت‌ریخت و خورد

 

مولانا مریدان و سالکان را خطاب مینماید

که ای کسی که مدعی شیر وادی معرفتی اما گرفتار خرگوش نفسی و در عمق چاه اعمالت گرفتار

 

**************************************

 

نفس خرگوشت به صحرا در چرا

تو به قعر این چه .چون و چرا

 

نفسانیت تو شبیه خرگوش در دشت امنیت گرفتار است و تو هنوز در محاورات ظاهری بسر میبری

 

***********************

چشمان در رقص و جانها خود مپرس

 وانک گرد جان از آنها خود مپرس

 

کالبد جسمانی عاشقان حق درفنای خدای مهربان رقصان هستند

و هیچگاه از سیر درونی و حالات شان سوالی نکن

 

****************************

مژده مژده کان عدو جانها

 کند قهر خالقش دندانها

 

بشارت بر شما که خدای منتقم دندانهای ان دشمن حیوانات را از بیخ و بن برکند

 

*************************

سوی نخچیران دوید آن شیرگیر

 کابشروا یا قوم اذ جاء البشیر

 

خرگوش بعد از فراغت از اجرای ترفند خویش بسوی حیوانات دوید و گفت مژده که بشارت دهنده امد

 

*******************************************

مژده مژده ای گروه عیش ساز

کان سگ دوزخ .به دوزخ رفت باز

 

بشارت بر شما ای اهالی شادی ساز

که ان شیر جهنمی ساز به جهنم اعمالش گرفتار شد

 

*************************

آنک از پنجه بسی سرها بکوفت

 همچو خس جاروب مرگش هم بروفت

 

بشارت به هلاکت همان حیوانی که همه زخمی وحشی گری او بودیم و سرمان در چنگال او کوفته میشد

هم اکنون مانند خاشاک جلو جاروب به هلاکت رسید

 



تاريخ : جمعه 3 ارديبهشت 1395برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 14:56 | نويسنده : مولانا سنگان |
صفحه قبل 1 صفحه بعد